من متعلق به آن سپاهی هستم که نمیخوابد/خود را سرباز درخانه هر مسلمانی میبینم که درمعرض خطر است
تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۴۲۸۷۱۷
نرجس سلیمانی دختر سردار شهید سلیمانی در سالروز شهادت حاج قاسم، متن نامه پدرش به یکی از دخترانش را در صحن شورای شهر تهران قرائت کرد.
به گزارش ایسنا، نرجس سلیمانی رئیس کمیسیون نظارت و حقوقی شورای اسلامی شهر تهران ضمن تبریک ولادت حضرت زهرا (س)، در سالروز شهادت سردار قاسم سلیمانی، با تأکید بر اینکه حاج قاسم تنها متعلق به خانوادهاش نبوده و حاج قاسم همه مردم ایران است، به قرائت نامهای از ایشان خطاب به یکی از فرزندانش پرداخت که متن آن به شرح ذیل است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
آیا این آخرین سفر من است و یا تقدیرم چیز دیگری است که هرچه باشد؛ در رضایش راضیام.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بیش از ۲۰ سال است که شما را همیشه نگران دارم و خداوند تقدیر کرده است که این جان پایان نپذیرد و شما همیشه خواب خوف ببینید. دخترم هرچه در این عالم فکر میکنم و کردهام که بتوانم کار دیگری انجام دهم تا شما را کمتر نگران کنم؛ دیدم نمیتوانم و این به دلیل علاقه من به نظامیگری نبوده و نیست. به دلیل انتخاب شغل هم نبوده و نخواهد بود. به دلیل اجبار یا اصرار کسی هم نبوده و نیست. من هرگز حاضر نیستم به خاطر شغل، مسئولیت، سمت، اصرار و یا اجبار حتی یک لحظه شما را نگران کنم؛ چه برسد به حذف یا گریاندن شما.
من دیدم هرکس در این عالم راهی را برای خود انتخاب کرده؛ یکی علم میآموزد و دیگری علم میآموزاند؛ یکی تجارت میکند و کسی دیگر زراعت میکند و میلیونها راه و یا بهتر بگویم به عدد هر انسان یک راه وجود دارد و هر کسی راهی را برای خود برگزیده است، من دیدم چه راهی را میبایست انتخاب کنم. با خود اندیشیدم و چند موضوع را مرور کرده از خود پرسیدم؛ اولاً طول این راه چقدر است؟ انتهای آن کجاست؟ فرصت من چقدر است و اساساً مقصد و هدف من چیست؟ دیدم من موقتم و همه موقت هستند. چند روزی میمانند و میروند.
دیدم تجارت کنم؛ عاقبت آن عبارت است از مقداری سکه براق شده و چند خانه نو و چند ماشین. اما آنها هیچ تأثیری بر سرنوشت من در این مسیر ندارند. فکر کردم برای شما زندگی کنم؛ دیدم برایم خیلی مهم و ارزشمند هستید طوری که اگر به شما دردی رسد همه وجودم را درد میگیرد. اگر بر شما مشکلی وارد شود؛ من خودم را در میان شعلههای آتش میبینم. اگر شما روزی ترکم کنید؛ بند بند وجودم فرو میریزد. اما دیدم چگونه میتوانم حلّال این خوف و نگرانیهایم باشم. دیدم من باید به کسی متصل شوم که این مهم مرا علاج کند و او جز خداوند نیست. این ارزش و گنجی که شما گلهای وجودم هستید؛ با ثروت و قدرت قابل حفظ کردن نیست وگرنه باید ثروتمندان و قدرتمندان از انواع بیماری ها و یا مردن خود جلوگیری کنند.
من خدا را انتخاب کردم و راه او را. اولین بار است که به این جمله اعتراف میکنم؛ هرگز نمیخواستم نظامی شوم. هرگز از مدرج شدن خوشم نمیآمد. من کلمه زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید برمیخاست؛ بر هر منصبی ترجیح میدهم. دوست داشتم و دارم قاسم بدون پسوند یا پیشوندی باشم. لذا وصیت کردم روی قبرم بنویسید: سرباز قاسم؛ آن هم نه قاسم سلیمانی که گنده گویی است، بار خورجین را سنگین میکند.
عزیزم؛ از خدا خواستم همه شریانهای وجودم را و همه مویرگهایم را مملو از عشق به خود کند؛ وجودم را لبریز از عشق به خود کند. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم. تو میدانی که من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفتهام؛ برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن. خود را سرباز جلوی در خانه هر مسلمانی میبینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند، این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم. نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد؛ نه برای شیعه مظلوم که ناقابلتر از آنم. نه... بلکه برای آن طفل وحشت زده بیپناهی که هیچ ملجائی برایش نیست. برای آن زن بچه به سینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب که خط خون، پشت سر خود بر جای گذاشته است؛ میجنگم.
عزیزم؛ من متعلق به آن سپاهی هستم که نمیخوابد و نباید بخوابد تا دیگران در آرامش بخوابند؛ بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند.
دختر عزیزم؛ شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی میکنید؛ چه کنم برای آن دختر بیپناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز، هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید و بگذارید بروم. چگونه میتوانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است و من جا ماندهام. دخترم خیلی خستهام؛ ۳۰ سال است که نخوابیدهام، اما دیگر نمیخواهم که بخوابم. من در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم جرأت برهم آمدن نداشته باشد تا نکند در غفلت من، آن طفل بیپناه را سر ببرند. وقتی فکر میکنم آن دختر هراسان، تویی؛ نرجس است؛ زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سر بریده شدن است؛ حسینم و رضایم است؛ از من چه توقعی دارید. نظارهگر باشم؟ بیخیال باشم؟ تاجر باشم؟ نه من نمیتوانم این گونه زندگی کنم.»
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: شوراي شهر تهران چهارمین سالگرد شهادت سردار سلیمانی شهرداري تهران تهران شوراي شهر تهران پليس برای آن
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۴۲۸۷۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
هشدار اسحاق جهانگیری درباره مهاجرت رتبه های اول کنکور از ایران /عزا می گیرم وقتی می بینم مردم ما خود را با کشورهای منطقه مقایسه می کنند نه اروپا
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیسجمهوری در دولتهای یازدهم و دوازدهم، در گفتوگو با سالنامه «اعتماد» گریزی به دوره مدیریت خود در دولت گذشته زده و شرایط این روزهای ایران را هم بررسی کرده است.
در ادامه بخشهایی از این گفتوگو را میخوانید؛
* دولتی که نتواند حقوق کارمندش را خودش تامین کند، یا نتواند پول آب و برقش را تامین کند، استقلالش کجاست؟
* مجلس در اموری که نباید دخالت کند، دخالت میکند. این آشفتگیها باید برطرف شود، الان آشکارترین موضوع آن، بحث برنامه است و بودجه.
* این مجلسیها مگر همانهایی نبودند که میگفتند ما یک خیزش هستیم که میخواهیم مسائل اقتصادی کشور را حل کنیم، مسائل اقتصادی حل شد؟ الان چهار سال تمام شد. تورم را کنترل کردید؟ اجازه ندادید سفره مردم کوچک شود؟
* اینکه آدم صدایش را بلند کند، اینکه به پشتوانه یک جایی که از آدم حمایت میکند بیاید و به هر پستی که میخواهد برسد، این دلیلی بر شایستگی نیست. من معتقدم وقتی در سال ۸۴ دولت را تحویل میدادیم خودروسازی ایران از خودروسازی ترکیه و چین جلوتر بود
* به نظرم دولت احمدینژاد بنایی گذاشت که کشور از ریل توسعه خارج شد. یکی از بیاعتمادیها در اثر بیحرمتی به انسانیت اتفاق افتاد.
* چرا هنرمند ما امروز مایوس است؟ رتبههای اول کنکور دارند از ایران میروند! الان دارند میگویند که پرستار، پزشک، کارگر فنی از ایران میروند، خب نباید بگذاریم اینها بروند! این افراد را اینجا مایوس کردهایم.
* این واقعا خیلی بد است که کشور بگوید من ۲ و نیم میلیارد دلار برای دارو گذاشتهام، بعد به بچهای که شیرخشک میخورد بگویند شما سهمیه شیرخشک دارید. مردم میگویند پول شیرخشک نبوده اما چطور برای چایی این مقدار داده شده است.
* خدا شاهد است که وقتی میشنوم مردم ایران دیگر خود را با کشورهای منطقه مقایسه میکنند، عزا میگیرم. مردم ایران خود را با اروپا مقایسه میکردند، نه نهایت با ژاپن و کره مقایسه میکردند.
۲۷۲۱۵
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1892737